آدمهای درون من چقدر سرکش شدهاند
هر کس بدنبال خواسته خودش است و من تنها در بین این تنها گم شدهام
لومباردو از من ایتالیا و نقاشی را میخواهد
و او که نمیدانم کیست من را به الموت و اُوان میخواند
من در این بین به دنبال خودم میگردم
هر چه می خواهم و میکنم خواسته کسیاست که فکر می کنم خودم نیستم
من در بین همه شلوغیهای درونم گم شدهام
من در ترافیک درونم گیر کردهام و به همه چراغهای قرمز فحش می دهم
من خستهام
واقعا خستهام
هیچ کاری هم نمی توانم بکنم
من دوست ندارم خودم را بکشم
من خودم را خیلی دوست دارم ،دوست دارم خودم را داشته باشم
من خودم را گم کردهام
یادم رفته که کی بودم
یادم رفته که کجا میخواستم بروم
راستش را بخواهید اصلا الان هم نمی دانم در کجایم
من خودم را گم کردهام