مهدی غزنویان

زندگی من

مهدی غزنویان

زندگی من

آیا زندگی همین نکبتی‌است که من به آن دچارم؟

شما بگویید !

آیا زندگی همین نکبتی‌است که من به آن دچارم؟

خسته‌ام ، افسرده ، سرم می‌سوزد ، گوشهایم سوت می‌کشد

سوت نه ، انگار صدای گنگ و مبهمی در آن می‌پیچد

هر بویی مرا به تهوع می‌اندازد

بوی جوراب و بوی فاضلاب گرما خورده از همه‌جا می‌آید

این روزها تنهاتر شده‌ام

بعضی وقت‌ها دلم به شدت درد می‌گیرد

به حدی که نمی‌توانم راه بروم

من کم‌کم دارم به روغن سوزی می‌افتم

ظاهرم را اما کماکان حفظ کرده‌ام

فکر می‌کنم فاصله من و خودم زیاد شده‌است

حالا نقطه تکینگی را رد کرده‌ایم

هر دو از هم جدا می شویم

گله و شکایت ، شکر و رضایت این روزها دیگر کارساز نیست

واقعا شما بگویید آیا زندگی همین نکبتی است که من دچارش هستم

همین کار روزانه تکراریِ سرکاریِ بیهودهِ مزخرف

آدم‌های زرمفت زن ِغیبت‌کنِ بی‌مصرف

خیابان‌های شلوغِ کثیفِ پرترافیک

زن‌های ِغرغرویِ زشتِ ازخودراضی

مردانِ شکمبارهِ هرزهِ زن ذلیل

دخترانِ معصومِ کلک خوردهِ گرگ شده

پسرانِ بی‌کارِ بی‌پولِ دخترگول زن

مادرانِ نگرانِ همیشه گنهکارِ در حال دعا

پدرانِ خستهِ درماندهِ از خانواده رانده شده

مدیرانِ خیکیِ ریشویِ بی‌سواد

نقاشی‌هایِ بی‌روحِ آوانگاردِ مشمئز کننده

موسیقیِ دولتیِ گوش‌خراشِ بی‌دستگاه

هنرمندانِ سکسیِ فشنِ پرمدعا

شعرهایِ بی‌وزنِ بی‌قافیهِ بی‌معنا

داستانهایِ تکراریِ بی‌سروتهِ جایزه برده

نوازندگانِ معتادِ نشئهِ بی‌ساز

خوانندگانِ زیبایِ بی‌صدایِ بیلبوردهایِ تهران

سریال هایِ آبکیِ پرتماشاگرِ فارسی 1

تیم‌هایِ ورزشیِ محبوبِ آبی و قرمز بی تماشاگر

آرزوهایِ خاک‌خوردهِ بچگی

شوق‌هایِ از دست رفتهِ پسریِ امیدوار

امروزِ تاریکِ بی‌روح آینده دیروز

قبرستانِ آبادِ بهشتِ زهرا

چشمانِ خیسِ بچه‌هایِ طلاق

شقایق‌های پرپر شدهِ فراموش‌ِ شده

شهیدانِ دستِ از دنیا کوتاهِ نردبانِ شده

جانبازانِ خستهِ دوسر نجس

اسباب‌بازی‌هایِ بی‌هویتِ چینی

کشاورزانِ بدهکارِ دختردار

دختران فراریِ کشاورزانِ بدهکار

پسر فال فروشِ سمجِ معصوم

زنانِ کارگرِ کارخانهِ کفش‌سازی

کارگرانِ روزمزدِ سرطان گرفتهِ سالن فوم

افغانی‌هایِ خانه‌سازِ بی‌خانه

شمالِ کثیفِ آلودهِ خستهِ بیمار

نخجوان ،ارمنستان ، تایلند و بلغارستانِ محبوبِ نسلِ جوان

ماشین‌هایِ بزرگِ پر‌مصرفِ خارجی

تاکسی‌هایِ زرد و سبزِ صفِ گازِ CNG

کارمندانِ دودرهِ مسافرکش

بانک‌هایِ پولدارِ ساختمان‌دارِ اقتصاد مریض

خانه‌هایِ مهر رضایِ ساخته نشده

روسپی‌هایِ ایرانیِ دوبی

دختر خجالتیِ گردو فروشِ دست سیاه

مولانایِ ترک‌زبانِ ترکیه

بوعلی سینایِ تاجیک

انحصار وارداتِ و صادراتِ همهِ چیز

عروسیِ مجللِ داماد بی‌پول

جهیزیهِ کاملِ عروسِ بی‌پدر

عروس و دامادِ گرفتار ِ قرض و بدهی

صاحب‌خانه‌هایِ پولدارِ بی‌مروت

ال سی‌دی‌های 50 اینچی خانه‌هایِ 50 متری

ماشین‌هایِ ظرفشوییِ خاک گرفته از بی کاری

غذاهایِ فریزریِ بی‌مزه

موسیقی باصدایِ بلندِ و رقصِ 5جوان در یک پراید در حال رانندگی

کاردان‌هایِ بدنبالِ کارشناسی

کارشناس‌هایِ بدنبالِ ارشد

ارشد‌هایِ بدنبالِ دکتری

دکترهایِ دنبالِ کشاورزی و سادگی و آرامش 

امام زمانِ غائبِ گرفتار در چاه

نامه‌هایِ عاشقانهِ بی‌جواب

پسرهایِ آرایش کردهِ تنها

دخترهایِ سیبیل دار آرایش نکرده

پسرهایِ گرفتار الکل و اعتیاد

دخترهایِ عاشق شیشه و اکستاز

پسرهایِ با ادبِ خجالتی ِ بی‌رفیق

دخترهای مظلومِ گرفتارِ سنت‌ها

پستچی‌های نایابِ بی‌خبرِ بدخبر

ایمیل‌هایِ فراوان ِتبلیغِاتی وسایل ازدیادِ طولِ آلت مردان

فروش‌سی‌دی‌های غیر مجازِ بی‌کیفیتِ فیلم‌هایِ روز دنیا

گل‌های رز بی‌بویِ فروشیِ سر چهارراه پشت چراغ قرمز

دخترهای ِ سرگردانِ بدنبالِ بکارتِ از دست رفته

پسرهایِ مغرورِ از برداشتنِ بکارت‌هایِ پیاپی

دخترهایِ منتظرِ خواستگار

پسرهایِ درگیِر خودارضایی فراوان

بسیجی‌هایِ خفت گیرِ زورگو

عرق‌خورهایِ سابقِ و معتاد‌های چرت‌زن امروز

زنانِ خوشگلِ زیر چادر گرفتار

واعظ ِاز همه‌جا بی‌خبرِ خبرساز

مردانِ صاحبِ دینِ ‌دین ندار

زنانِ گریه کنِ اما‌م حسینِ سرافراز

شمایلِ مانکنیِ به نام ابوالفضل در جلویِ  هیات عزا

عشقِ سریال‌هایِ ماه رمضان در سر سفرهِ افطار

آبروهایِ از دست رفته بر سر ضمانتِ دیگران

چک‌هایِ برگشتیِ آدم‌هایِ بااعتبار

و من خسته، تنها ، درمانده ، مریض، افسرده در میان این زندگی نکبت بار

و آیا زندگی همین نکبتی‌است که من به آن دچارم؟

نظرات 14 + ارسال نظر
آسا دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

فکر نمی کنی خیلی وقته شهریور تموم شده؟

آسا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:22 ب.ظ

همین است که می بینیم و می شویم و هستیم

انارام فروهر شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:28 ب.ظ http://asanaram.mihanblog.com

سلام برادر ، زندگی همین شده و همینقدر که بدانیم نباید اینجوری باشد ، خودش هنر است .

مورچه شماره یک یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:20 ب.ظ

زندگی شاید....
منتظر هستیم تا به روز بشوید....پایان شب نزدیک است

وحید پیام نور پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ق.ظ http://http:/asanaram.mihanblogcom

سلام مهدی نگرانمان کردی ، کجایی ؟

ارشاد سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ب.ظ

وه که چه تلخ !!!
از کجاست این همه سیاهی و مه آلودگی؟
کجاست نیمه پر لیوان؟
کجاست شکر نعمت و هر آنچه به تو داده شده یا بدست آورده ای؟
سلامت تن و عقل مگر کم داشته ایست که از نظرت دور مانده؟
خانواده و نعمت داشتن رگ و ریشه مگر چشم پوشیدنیست؟
مگر کم هستند فرهیختگان و هنرمندان و اصحاب فکر که به رغم فضای تنگ نفس کشیدن و ابراز نظر هنوز همیت و استقلال رای و بزرگی خود حفظ کرده اند؟
مگر کم هستند در اطراف تو مردم عادی که شرفشان با پول معاوضه هرگز نکنند؟
هر آنچه گفتی از ظاهرسازی به ظاهر دینداران، تصادفاً قسمت خوب ماجراست که شاید پلشتی آن افیون بر همگان آشکار کند و آغازی باشد بر پالایش فکر افراد و جامعه.
به این نگاه کن که این 20 یا 30 سال گذشته چه برش کوچکی از تاریخ پر فراز و نشیب یک ملت است، و من و تو و رنجهای ما چنان کوچکند در مقابل رنجهای تاریخی مردم ما و مردم دنیا که بسی جای خوشحالیست که ما ، چه باور کنی یا نکنی، جزئی از چارک بالای اقتصادی دنیا هستیم چون از شغل، غذا، سرپناه، تفریح، سلامتی جسمی و روحی و بسیاری موهبتهای دیگر برخورداریم.
شماری از آنچه که برشمردی از نقایص فرهنگی، محصول دوره گذار به مدرنیته اند. جامعه سنتی در حال طی طریق به سمت دنیای مدرن در قدمهای نخست مستعد جذب جنبه هایی از مدرنیته است که بذاته فاقد آنها یا در تقابل با آنها بوده، و این لباس چنان برتن این جامعه سنتی بی قواره است که باعث دل آزردگی کسانی چون توست.

آنچه امروز آزارت میدهد درد من هم بوده.
راهی که تو امروز میروی من هم رفته ام.

4 راه در مقابلم دیدم:

بمان و تغییر بده اگر قدرت تغییر داری
بمان و بجنگ اگر توان مقاومت داری
بمان و بسوز و دم نیاور اگر دلت طاقت سوزش دارد
برو ازین جمع و گلیم خود بکش از این آب آلوده

تو خود میدانی کدام را بر گزیدم. چرایش بماند برای بعد !!!





چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی

پری شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ب.ظ

عالی بود عاااااالی اما به همجنس بازی اشاره نکردی

بابک چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:20 ب.ظ

سلام آقای مهندس - همانطور که حدس می زدم وبلاگ تون هم به زیبایی نوشته هاتون روی وایت برد و حتی بیشتر از اون زیباست . بهتون تبریک میگم - موفق باشید - بابک

بابک شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:10 ق.ظ

سلام آقای مهندس
همونطور که حدس می زدم وبلاگ تون هم به زیبایی جملات روی وایت برد تون و حتی زیباتر هست . خیلی استفاده کردیم . موفق باشید

سحر شنبه 31 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام واقعا عالی بود در جواب آقای ارشاد هم باید بگم که معلوم هست شما مخالفی یا موافق هستی؟

مرجان یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:39 ب.ظ http://banoneveshteh.blogfa.com

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداست
من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن ،زیباست
فروغ
من به این باور دارم که رمز ماندن و بودن عشق و مهر به خود و دیگران است .

یک دوست سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ب.ظ

دقیقاً با شما موافقم همه دنیای زندگی ما همین است

دریا دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:06 ب.ظ

وای چقدر ناامید!!! اما زندگی قشنگیایی داره که باید با چشم دل دید
دیده بگشا که جان بینی آنچه ناگفتنیست آن بینی

آتنا دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:52 ب.ظ

زندگی صحنه یکتایی هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد