مهدی غزنویان

زندگی من

مهدی غزنویان

زندگی من

همه شاکی شدن که چرا نمی نویسم

همه شاکی شدن که چرا نمی نویسم ، والا من یه مرضی گرفته بودم که تازگی ها فهمیدم چیه ؟ میخواین بدونین چیه ؟ خوب میگم ؟ چرا هول میدی ؟ گفتم میگم دیگه ؟ اصلا اینطوری کنی نمی گما ؟

بابا مرض من عدم تعادله ؟ عدم تعادل چیه ؟ خوب خودت بخون دیگه!

همیشه با خودم فکر می کردم یه روز همه چی درست می شه

اما الان زیاد به این حرف خودم باور ندارم

راستشو بخواین دیگه اصلا نمی دونم چی باید درست می شد

میدونید

یه  زمانی خرابی های ذهنم خیلی کمتر از این حرفا بود

شاید باور نکنید اما دیگه چشمه آرزوهام خشکیده

روزمره شدم

دوست دارم زندگی رو بپیچونم

دوست دارم کارم ، دوستام ، عروسی ، مهمونی ، تولد ، دید و بازدید و همه چیزایی که تعادل ندارند رو بپیچونم

وقتی فکرشو می کنم می بینم

چون من دوست دارم در تعادل باشم که هیچ وقت نیستم

باید توی این موقعیت ها فیلم بازی کنم و ادا در بیارم

و این من رو اذیت می کنه ، عذاب می کشم ، پیر می شم

مثلا توی یه عروسی کسل کننده با وجود یه مشت آدم عوضی ازخود راضی که یک سال حموم نرفتن و مسواک نزدن و قول میدم آخرین باری که لباس آدمی زاد پوشیدن بر میگرده به عروسی و مهمونی قبل

حالا با کت شلوار برند و کروات هاییی با گره یکبارمصرف ( چون حتی بلد نیستند کروات گره بزنند فقط شل و سفتش می کنند و مثل لباس تنشون می کنند)چنان ژستی می گیرند که آدمو یاد آلن دلون و برت پیت می اندازه و من در حالیکه حالم از خودم هم بهم می خوره باید چند ساعتی هم اینا رو تحمل کنم .


یا توی  مهمونی تولد مختلط که مثلا برای یک دختر بچه کوچیک 3 ساله گرفتن همه چیز هست :

از لب  وسینه سیلیکنی گرفته تا شورت مردونه Calvin Klein که آقا موقع خم شدن با افتخار نشون همه می ده

از ویسکی و مارتینی گرفته تا هزار کوفت و زهر ماری که توی بهترین بارهای دنیا هم نمی شه پیدا کرد

از پسرهایی با یک بسته شماره از قبل آماده شده و دخترهایی که با هزار زور و زحمت دوست پسراشونو پیچوندن تا بیان با یک آدم جدید صرفا دوست اجتماعی باشن

از زنای دهه پنجاهی و شصتی که فکر میکنند در حقشون اجحاف شده و حالا باید توی این سن جبران گذشته رو بکنن و حتما هم باید قسمت اعظمی از این عقب افتادگی توی همین مهمونی رفع بشه چون وقت طلاست!

از پسرهایی که به زنای خودشون می گن خودت رو بپوشون و با نگاه پاکشون شلوار لی و دامن و شورت زنای دیگه رو پاره می کنن

از زنایی که چشمشون به مردشون که چه کسی رو نگاه می کنه و گاهی هم در تصمیم ازدواج و انتخابی که کردن مردد میشن و گاهی هم خودشون رو لعنت میکنن . آخه آدم قحطی بود من زن این کره خر شدم! (کره خر لقبی است که ما مردها تقریبا در تمام زندگی یدک میکشیم و همیشه  هم در حسرت تبدیل شدن به یک خر بالغ و عاقل خواهیم ماند .)

یا یک کم سنتی تر زنایی که چشم از خواهر شوهر و جاریشون بر نمیدارن و هزاربار خودشون رو لعنت می کنن که مثلا چرا فلان رنگ مو رو نذاشتن. یا مثلا این خواهرشوهر کجا رفته که این قدر عوض شده

از پدرهایی که توی کوچه قدم می زنند تا وقتی ماموران زحمت کش نیروی انتظامی برای سرکشی و دادن تذکر جهت کم کردن صدای موزیک اومدن ، با یک قول مردونه و یک خسته نباشید جانانه و همچنین پرداخت شیرینی رد شون کنن برن از نور افشانی و گرد افشانی و عطر افشانی و بخار و دود گرفته تا تمامی نمادهای فنگ شویی که به جون خودم تمام چین و تایلند و تبت و خود معبد و اتاق دالای لاما را هم بگردی پیدا نمی کنی

از انواع کادو گرفته شامل عروسک و کارت هدیه و سکه( که من نمیدونم واقعا یه بچه سه ساله چه درکی میتونه نسبت به اون داشته باشه )گرفته تا روسری و تخت و کمد و هزار تا لباسهایی که باید 7 سالگی بپوشه

همه و همه چیز توی این تولد هست بجز تعادل

در واقع همه چیز در حد نهایته :


مثل خر میخورن که پول کادو حروم نشه ( جوجه و ماهیچه و قیمه پلو و ترشی وسالاد ماکارونی و و ژله که به ولله اگه بریزی توی یک کاسه و همش بزنی ظرف دو ساعت چنان واکنش شیمیایی می ده که اسیدسولفوریک با سود سوزآور نمیده)

عرق خوری در حد تیم ملی ، عرق میخوریم مثل سگ بعد میریم بالا میاریم . خوب تخم سگ تو که ظرفیت نداری نخور !

لباس میپوشیم که خودمون هم جلو آینه وقتی رد می شیم به یارو تو آینه سلام می کنیم از بس غریبس . جدیدن هم که این شلوار رنگی ها مد شده وقتی میری مهمونی احساس میکنی رفتی توی جعبه مداد رنگی !

رقص در حد قهرمان المپیک طوری که دو روز بعدش هم خسته ایم و همه جامون درد میکنه و باید بریم فیزیوتراپی یا ژل پیروکسیکام بزنیم . یارو توی مدرسه بهش میگفتن 60 متر بدو یا 10 دقیقه فوتبال بازی کن نمیتونست و هر دفعه از ورزش تجدید میشد و تک ماده میکرد حالا با اینکه پیر هم شده ماشالله چنان میرقصه که جمیله و خردادیان باید بیان جلوش لنگ بندازن، از رقص هیپ هاپ گرفته تا این جفتک هایی که به اسم رقص آذری پرت میکنن این ور و انور تا رقص کردی ، لری ( تکان دادن دست و پا و سر و صورت بصورت همزمان و بدون وقفه تا حدی که خواننده خسته بشه)قاسم آبادی ، رقص چوب ، رقص چاقو ، رقص دستمال ، رقص چاچا ، تکنو و کلا هر گونه تکان دادن تن و بدن در جهت برون ریزی شادی های نهفته!

آرایش در حد گریم استاد عبدالله اسکندری ، به خدا بعضی وقتا من نمیدونم این یارو که اونجا نشسته کیه از یه طرف میخوام برم جلو خوش و بش کنم از یه طرف دیگه میگم نکنه خودش نباشه ، تا دیروز زنه شبیه گوهر خیراندیش تو جوونیاش بود حالا عمرا بتونی با ملکه زیبایی امریکا تشخیصش بدی. مردا هم که ماشالله از وقتی زنان خیابانی و زنان مطلقه جویای سرپناه و دختران فریب خورده در اجتماع زیاد شدند ناگهان به فکر افتادند که به همه اینها یکجا کمک کنند و البته اولین راه کمک به این بیچاره ها عمل دماغ و بدنسازی و فر دادن پشمای سینه و برداشتن موهای زائد و بعضی دیگه از کارهایی که من شرمم میاد بگم هست .یارو تا دیروز برای بازی در نقش یکی از موجودات سیاره میمون ها انتخاب شده بود حالا عمرا بتونی با دی کاپریو و تام کروز مقایسش کنی!

آخه این همه عدم تعادل یعنی چی؟

کلا توی جمع ماها فقط این حرفاست:

دلار  رفت بالا ( به جون خودم 90 درصد آدمهایی که درمورد ارز صحبت میکنن حتی یک100 دلاری و یا 500 یوریی رو لمس نکردن ) یارو چنان در مورد اقتصاد صحبت میکنه که روزنامه اکونومیست هم تا الان نتونسته به موضوع ارز از این زاویه نگاه کنه حالا یارو چیکارس ؟ توی کار خرید ضایعاته

ساواش رو دیدی      یارو اسم یکی از قهرمان های ملیش  رو نمیدونه ، نه میدونه سورنا کی بوده  نه میدونه آرتمیس کی بوده اما اسم تمام هنرپیشه ها و حتی بدلکارای فیلم های ترکیه رو می دونه


مرغ گرون شد   ای کارد بخور به شیکمی که نتونه یک ماه بی مرغی رو تحمل کنه . استاد نازنینم میگفت که آدمها خصلت چیزهایی رو که میخورن به خودشون می گیرن ، عشق ما هم که شده جوجه خوری ، از بس مرغ و جوجه خوردیم شدیم مثل مرغ ، هر چی می زنن توی سرمون ما هم صدامون در نمیاد و همینکه یه آدم پر زور میاد سراغمون زودی میخوابیم زیرش، ازکنار پارک پردیسان یا پارک چیتگر که توی روزهای تعطیل  رد میشی  از دور فکر میکنی آتیش سوزی شده بعد کمی که میری جلوتر تازه بوی جوجه چنان فضای ماشینت رو میگیره که انگار اکبر جوجه هزار تا شعبه زده توی پارک !

ایناس که منو می چزونه ، اصلا درک این محیط ها واسم عذاب آور شده

جای لذت بردن، قسمت سخت یک تولد یا عروسی  واسمون خاطره میشه

حتی موقع رقص و شادی هم توی حال خودمون نیستیم و حتما داریم یکی رو می پایم یا خوشحال از کسی که داریم با اون میرقصیم به دور و بر نگا میکنیم که ببینیم آیا همه دارن نگامون میکنن یا  بر عکس ، خجالت زده احساس حقارت می کنیم.

این عدم تعادل که دور و بر من  رو گرفته خیلی من رو بهم میریزه

کارگر نون نداره بخوره به مدیرا مگان میدن با 15 میلیون پول نقد 17 میلیون وام و 7 میلیون تخفیف کلا 37 میلیون اونوقت بیرون 60 میلیون میخرنش! تازه هزینه ایاب و ذهابشون رو هم میخوان زیاد میکنن که بتونن قسط وام ماشین رو بدن بیچاره ها . خوب یکباره یه شماره حساب بگیرین 52 میلیون بریزین به حساب این ننه مردها که اینقدر زجر نکشن!

ساعت اضافه کار کارگر 3 هزار تومنه اونوقت ورداشتن قطعش کردن به مدیرا 120 ساعت اضافه کار میدن توی فیششون که با احتساب ساعتی 20 تومن میکنه  دو میلیون و چهارصد هزار تومن که کلا  میشه دریافتی 4 یا 5 کاگر در ماه !

نمیدونم باید چیکار کرد اصلا ولش کن بابا !

اینقدر این عدم تعادل زیاده که نوشته من هم داره تعادلش بهم میخوره!

شاد باشید و در تعادل
نظرات 4 + ارسال نظر
م. ش. یک شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام
خوشحالم که بعد از مدتها از شما مطلب دندان گیری خواندم. همیشه در تعادل باشید

تک یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ق.ظ http://jtnb.blogfa.com

سلام
از نوشته هاتون خوشم اومده . اجازه میخوام که لینکتون کنم . به لینکم کن تا لینکت کنم اعتقادی ندارم اما اجازه نویسنده وبلاگ برام مهمه.ممنون میشم اجازه بدید

مریم خاطره یک روز بارانی جمعه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:19 ق.ظ

چرا کم می نویسی؟ تو که اینهمه خوب می نویسی کم ننویس... خوندن نوشته هایت را دوست دارم.

مریم بیگناه دوشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:09 ق.ظ

جالبه که کسیو دیدم که تفکراتش مث منه هیچ وقت نمیدونستم دردم چیه که با ادمای دور و برم فرق میکنم بگو که اسمش عدم تعادله
هر جا میرم باید توضیح بدم بابا من نمیخوام تو این جامعه بچه داشته باشم ولی باز ادمای فضول که فقط بلدن زر زیادی بزنن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد